من از میان جنگلی که سایه اش
نقش بند دریاچه آب های نقره ایی است
و از لابه لای درختان توس و قوش
که ستون های مرمرین قصر منند
قاصدکهای افکارم را
به آسمان رویاهایم خواهم فرستاد...
تا همچون ستارگان بدرخشند و
به زندگی من
روشنایی ببخشند
اندیشیدن،چراغ راه تاریکی های آدمیست.
آنه دختری یتیم با موهایی بلند و قرمز است.
خواهر و برادری به نام ماریلا کاتبرت و متیو کاتبرت یک پسر از یتیم خانه میخواستند تا در کارهای متیو به او کمک کند و به یتیم خانه درخواست یک پسر دادند اما یتیم خانه به آنها دختری با موهای قرمز داد.اسم آن دختر آنشرلی بود.آنه دختری لاغر،با تخیلات عالی و قوه تخیل فوق العاده و همچنین پر حرف بود.او رویاهای فراوان و بزرگی در سر داشت و آرزو میکرد که همه ی آنها تبدیل به واقعیت بشوند و یکی از رویاهای آنه این بود که به گیرین گیبلز برود و بالاخره آرزویش در ایستگاه قطار به حقیقت پیوست.وقتی متیو برای بردن یک پسر به استگاه قطار سید یک دختر لاغر با موهای قرمز دید که روی صندلی نشسته و منتظر است.متیو به پیش آن دختر میرود و قبل از اینکه حرفش را شروع کند آنه سلام میکند و میگوید:شما حتما باید آقای متیو کاتبرت باشید.از دیدنتون خیلی خوشحالم من آماده ام تا به خانه ی جدیدم سلام کند.متیو هم آنه را سوار درشکه میکنه و راه گیرین گیبلز را پیش میگیرد وقتی آنها به گیرین گیبلز میرسد ماریلا از دیدن آنه تعجب میکند و میگوید:متیو ما یک پسر میخواستیم پس چرا یتیم خانه به ما این دختر را داده؟.متیو بعداز کلی حرف زدن با ماریلا اورا نرم میکند اما ماریلا هنوز هم می خواست که آنه را به یتیم خانه برگرداند خلاصه بعداز چند ماریلا کم کم به آنه عادت میکنه و برای همیشه آنه رو مثل بچه ی خودش دوست داشت و آنه تونست در آنجا به مدرسه برود و درس بخواند و حتی ازدواج کند..
بسیاری از کارگردان از روی کارتون آنشرلی فیلم ها و سریال های زیادی ساختند.از جمله سریال های معروف آنشرلی که اغلب با نام های متفاوت ساخته شدند عبارت اند از:آنه و یک ایی_آنه در گیرین گیبلز(جایی که آنه زندگی میکرد)_آنه و رویای سبز_آنه و گیلبرت.....